بزرگنمايي:
فصل تجارت - اگر به بحثهای جامعهشناسی و تاثیر آن بر اقتصاد و در نوع کلان موضوع، توسعه متوازن علاقهمند هستید، حتما این مقاله را بخوانید. در این مقاله شکافهای موجود در جامعه ایران تحلیل شده است.
علی مرشدیزاد/آینده نگر شکافهای اجتماعی از موضوعات مهم در جامعهشناسی و جامعهشناسی سیاسی است. زمینه این اصطلاح و نظریات مربوط به آن را باید در اندیشه و نظریات اندیشمندانی مانند مارکس، وبر و دورکیم ردیابی کرد. مارکس تعارض موجود در جامعه را تعارض طبقاتی و حول محور اقتصاد در نظر میگرفت و بنابراین فاصله فقر و غنا از نظر مارکس مهمترین چالش و شکاف اجتماعی محسوب میشود. وجود این شکاف در جامعه از نظر مارکس در دولت و ساخت سیاسی نیز بازتاب مییابد. وبر مفهوم شکافهای اجتماعی را توسعه بخشید و علاوه بر شکافهای طبقاتی موردنظر مارکس، شکافهای سیاسی و منزلتی را نیز مطرح کرد. از دیدگاه دورکیم اگرچه اصل بر همبستگی اجتماعی است، ولی در مواقعی این وضعیت متعادل دچار خدشه میشود که مهمترین نمود آن در مرحله گذار از وضعیت سنتی به مدرن یا به بیان دورکیمی از وضعیت مکانیکی به وضعیت انداموار است.
اگرچه این اندیشمندان در بحث از این وضعیت از اصطلاح شکاف استفاده نمیکردند و اصطلاحاتی مانند تضاد یا تعارض را به کار میبردند، در نوشته متفکران و نویسندگان بعدی، اصطلاح شکاف (cleavage) مرسوم و متداول شد. در قرن نوزدهم در امریکا موضوع شکافهای اجتماعی دو مقوله قومیت و مذهب را دربرگرفت و پسازآن با فعالیت جنبشهای فمینیستی، موضوع جنسیت و اختلاف شأن و جایگاه مرد و زن بهصورت موضوع بررسی محققانی درآمد که به بحث شکافهای اجتماعی علاقهمند بودند.
در هر جامعه مجموعهای از شکافهای فعال و غیرفعال وجود دارد. بهبیاندیگر، شکافهای غیرفعال متعددی در هر جامعه وجود دارد که گاه بهصورت دورهای، مثلاً در زمان انتخابات یا حوادثی ازایندست فعال میشود و گاه در شرایط بحرانی شکل فعال به خود میگیرد.
شکافهای اجتماعی ممکن است یکدیگر را تقویت یا تضعیف کنند یا تحت تأثیر عواملی دیگر به وضعیت فعال درآیند. شکافها اگر در ارتباط با یکدیگر شکل موازی یا متراکم به خود بگیرند، باعث تقویت یکدیگر میشوند و این امکان وجود دارد که فعال شوند. شکافهای متقاطع یکدیگر را تضعیف میکنند. بهعنوانمثال اگر در جامعهای شکاف طبقاتی وجود داشته باشد و جمعیت فقیر در آن جامعه از جنبهای دیگر، مثلاً از حیث مذهبی نیز در تبعیض و فشار به سر برند، در این حالت این دو شکاف وضعیت موازی یا متراکم دارند و باعث تقویت یکدیگر میشوند. حال اگر در جامعهای جمعیت فقیر برخی از مذهب حاکم و برخی دیگر از مذهب دیگر مورد تبعیض و فشار باشند، در این حالت شکافها شکل متقاطع به خود میگیرند و شکاف مذهبی نهتنها شکاف طبقاتی را تقویت نمیکند از تأثیر آن نیز میکاهد. جوامع در حال گذار همچنانکه بحرانهای متعددی را تجربه میکنند، واجد شکافهای متعدد و متنوعی نیز میشوند. گذار از وضعیت سنتی به مدرن و گذار از «تونل وحشت» توسعه، فرایند و تونلی که کشورها را دچار هراسهای شدیدی میکند و تأثیراتی گاه تاریخساز بر آنها میگذارد، خود بهوجودآورنده شکافهایی است. نخستین این شکافها، شکاف اقتصادی است. بهموازات آن شکاف مرکز و حاشیه، سنتی و مدرن، و برخی دیگر از شکافها نیز پدید میآید.
بحرانهای پنجگانه توسعه سیاسی هرکدام بر انواع خاصی از شکافها تأثیرگذارند و برخی میتوانند زمینه فعال شدن شکافهای بیشتری را فراهم آورند. بهعنوانمثال، بحران مشارکت سیاسی تأثیر چندانی بر شکاف طبقاتی ندارد. طبقات پایین از فقدان مشارکت سیاسی رنج نمیبرند، بلکه طبقه متوسط و بالاست که دغدغه و انگیزه مشارکت دارد. ولی بحران توزیع ازجمله بحرانهایی است که در اشکال مختلف خود، اعم از اقتصادی و غیراقتصادی، تقریباً تمامی طبقات را میتواند تحت تأثیر قرار دهد. بحران هویت میتواند بر گروههای قومی، مذهبی، نسلی و جنسیتی و سایر گروههایی که دارای بنیان هویتی هستند و ذیل جنبشهای نوین اجتماعی دستهبندی میشوند، تأثیر بگذارد.
جامعه ما بیتردید در این وضعیت گذار قرار دارد، گذاری که تحت تأثیر عوامل مختلف داخلی و خارجی بهکندی صورت میگیرد. این کندی و به تعویق افتادن از یک سو دارای منافعی است و موجب میشود که گسلها و شکافهای اجتماعی یکباره زیر فشار تکانههای تغییر و جابهجایی از هم نگسلند. از سوی دیگر، دوام بیشازحد وضعیت ناپایدار گذار، موجب میشود که انرژی ذخیرهشده در شکافها مضاعف شود.
در جامعه ایران شکافهای متعدد فعال و غیرفعالی میتوان شناسایی کرد: شکاف طبقاتی، شکاف سنتی و مدرن، شکاف مذهبی، شکاف قومی، شکاف جنسیتی، شکاف نسلی، و... برخی از این شکافها بهصورت دورهای در زمان رویدادهایی مانند انتخابات فعال و تأثیرگذار میشوند. شکافهای طبقاتی و سنتی و مدرن ازجمله این شکافها هستند. البته در اینجا تأکید را بر دو شکاف میگذارم که به باور من نیازمند توجه جدیتری هستند.
کشور ایران در حال حاضر برهه مهمی از تاریخ خود را میگذراند. فضای سیاسی ایران در حال حاضر بسیار ملتهب است. انتخابات سال جاری رقابتهایی را برانگیخت که البته ریشه در گذشته داشت و در این انتخابات شکل ستیزهجویانه بیشتری یافت. آنچه در این لایههای آشکار رقابت سیاسی میگذرد طبعاً ریشه در لایههای پنهانتر و ریشهایتر اجتماعی دارد که از آن با عنوان شکافهای اجتماعی یاد میشود.
درواقع در ایران حال حاضر اولاً یک شکاف طبقاتی و ثانیاً یک شکاف سیاسی فعال وجود دارد و مطالبات طبقاتی و سیاسی حاصل از این شکافها در تعامل و تأثیرگذاری بر یکدیگرند و اگر چارهای برای آنها اندیشیده نشود، بیم آن میرود که آیندهای ناگوار را رقم بزنند. بههیچعنوان منظور این نیست که شکافهای دیگری وجود ندارند یا آنها بههیچعنوان فعال نیستند. این شکافها به اعتقاد من فعالتر و خطرآفرینتر است.
توجه داشته باشید که طبقه متوسط در هر جامعه همانند شاهین ترازو عمل میکند. تعادلآفرین است و شاخصی برای وجود تعادل در آن جامعه محسوب میشود. با پیروزی انقلاب اسلامی، این طبقه رو به ضعف نهاد و بخش قابلملاحظهای از آن به خارج از کشور مهاجرت کرد. در دوره جنگ، به دلیل شرایط جنگی، نبود و ضعف این طبقه چندان به چشم نمیآمد، ولی پس از جنگ و در دوره بازسازی این طبقه بهتدریج شروع به بازسازی کرد و اندکی ترمیم شد. نتیجه آن گسترش نسبی رفاه در جامعه بود که البته چون این طبقه مطالبات خاص خود - عمدتاً مشارکتجویانه و منزلتخواهانه- را دارد، در قالب اصلاحات دوره خاتمی خود را نشان داد.
روی کار آمدن دولت محمود احمدینژاد و اتفاقاتی که در این دوره به لحاظ سیاسی و اقتصادی افتاد، بار دیگر به تضعیف بنیه اقتصادی این طبقه منجر شد. تضعیف طبقه متوسط به معنای افزایش شکاف طبقاتی است و بدین معناست که فقر در جامعه گسترشیافته است. ورشکستگیهای بخش اقتصاد و چکهای برگشتی و جمع زیادی که بهواسطه آنها در زنداناند مؤید این مطلب است که این طبقه کمرمق دچار بحران شده است.
بنابراین ما اکنون با جامعهای دارای شکاف طبقاتی و قطببندیشده بین فقیر و غنی روبهرو هستیم. از طرف دیگر، ازآنجاییکه طبقه صرفاً مقولهای اقتصادی نیست و با منزلت نیز پیوند دارد، مطالبات طبقه متوسط همچنان باقیمانده است. بدین ترتیب ازیکطرف فقیرانی داریم که مطالبات معیشتی جدی دارند و از طرف دیگر قشر نسبتاً متوسط و شهرنشینی که باوجود نیازهای اقتصادی، همچنان مطالبات مشارکتجویانه خود را پی میگیرند.
سیاستورزی همانند بندبازی است. بندباز باید بداند چه موقع و چگونه به کدام سمت متمایل شود تا نیفتد. دراینارتباط نیز اکنون سیاستمدار در وضعیت انتخاب قرار دارد. تجربه کشورها نشان داده است تقویت طبقه متوسط ازیکطرف مطالبات آنها را برآورده میکند و از طرف دیگر، با گسترش رفاه در جامعه از تعمیق و گسترش شکاف طبقاتی جلوگیری میکند. در غیر این صورت بیم آن میرود که ارتش گرسنگان به حرکت درآید و آنوقت جز ویرانی و تباهی نتیجهای به بار نخواهد آمد. شیوه عمل طبقه متوسط مسالمتجویانه است و معمولاً جانب اصلاح را میگیرند و کمتر به سراغ رادیکالیسم میروند، ولی ابزار طبقات پایین شورشهای نان و آشوب است، فرقی نمیکند آن جامعه ایران باشد یا انگلستان و آن شهر تهران باشد یا لندن.
شکاف قومی نیز ازجمله شکافهای غیرفعال در جامعه ما محسوب میشود. هویت ملی ایرانی، مخصوصاً قرائتی از آن که بر عنصر ایرانی بودن تأکید دارد و گروههای مختلف قومی را دربرمیگیرد در ترکیب با مفهوم شهروندی از چندان قدرت و غنایی برخوردار است که میتواند وحدت ملی را تضمین و تأمین کند. درعینحال ازآنجاییکه باید در قبال خطرهای احتمالی بههوش بود و راه را بر تهدیدها بست و آنها را تبدیل به فرصت کرد، توجه به نکاتی در این خصوص ضرورت دارد.
نخست اینکه اذعان به وجود شکاف قومی به معنای صحه نهادن بر این مطلب نیست که این شکاف در حال حاضر خطر محسوب میشود. چنانکه پیشازاین گفته شد، هر جامعهای دارای مجموعهای از شکافهاست که برگرفته از تنوعات موجود در آن جامعه است. وجود اقوام مختلف ایرانی امری پذیرفتهشده است. این اقوام در طول تاریخ در این سرزمین با یکدیگر همزیستی داشتند و همواره خود را ایرانی قلمداد کردهاند و اتفاقاً در زمانهای خطر در کنار یکدیگر ایستادهاند. نمونه بارز آن حضور شجاعانه تمامی اقوام ایرانی در دفاع مقدس در مقابل دشمن بعثی بود. چند نوبت است که شکاف قومی در زمان انتخابات واکنشهایی از خود نشان میدهد، ولی این واکنشها چندان زیاد نیست. علت این امر وجود شکافهای متقاطعی مانند شکاف سنتی و مدرن و شکاف مذهبی است. ولی این نکته حائز اهمیت است که نامزدهای انتخاباتی باید از تحریکات قومی و استفاده از این ابزار برای کسب رأی بهصورت جدی حذر کنند. برآورده شدن این امر ضروری از یکسو به درک و شناخت نامزدها در عدم توسل به این ابزار برای کسب رأی بستگی دارد و از سوی دیگر، قانونگذاران نیز باید ترتیبی بیندیشند که راه را بر سوءاستفاده از عناصر هویتی تأثیرگذار بر هویت ملی در جهت کسب رأی ببندند.
نکته دوم اینکه دولت و نهادهای ذیربط باید تلاش خود را مبذول دارند تا از تشدید شکافهای دیگری که میتوانند شکاف قومی را فعال سازند جلوگیری کنند. محرومیتزدایی ازجمله این اقدامات است. هرگونه محرومیت یا حس محرومیت اقتصادی بهصورت مقایسه وضعیت خود با سایر مناطق و یا مقایسه با وضعیت پیشین میتواند این وضعیت را رو به وخامت ببرد. دولت باید تلاش خود را در جهت محرومیتزدایی از مناطق محروم به کار گیرد. رسیدگی به وضعیت این مناطق جزو ضروریات است که هیچ اولویتی نباید مانع از آن شود. درعینحال باید پذیرفت که منابع اقتصادی همواره محدود است و کسب شرایط مطلوب یکباره امکانپذیر نیست. ولی اهتمام جدی دولت در این مسیر خود تضمینکننده دلگرمی مناطق در خصوص رسیدگی به امورشان است.
نکته دیگر اینکه باید از متراکم شدن دو شکاف قومیت و مذهب جلوگیری کرد. اگرچه مذهب در مناطقی در پیوند با قومیت بهصورت متقاطع عمل میکند، در برخی دیگر از مناطق میتواند وضعیت شکافهای متراکم را پدید آورد. برای اجتناب از این امر، تأکید بر هویت اسلامی و وحدت اسلامی امری لازم محسوب میشود. سخنان تفرقهانگیز مذهبی از تریبونهای رسمی و غیررسمی میتواند این وضعیت را شدت و حدت ببخشد. جلوگیری از این امر نیازمند آن است که دستگاه تبلیغات دینی از ناهماهنگی خارج شود و واعظان و مداحان و ... از این حیث کنترل شوند تا با سخنان بیپروای خود زمینهساز اختلافات مذهبی نشوند. باید به مبلغان دینی نسبت به خطرات اینگونه سخنان آگاهی داد. متأسفانه شرایط خاورمیانه و حرکت و اقدامات جریانهایی مانند داعش و... گاه این مجوز را در اختیار برخی افراد و جریانها میگذارد تا در تنور نفرت مذهبی بدمند. آنها را باید از این امر برحذر داشت. درمجموع و بهطور سربسته باید حس محرومیت از حیث مذهبی را از بین برد.
نکته دیگری که باید بدان توجه جدی مبذول داشت، مسئله نفرتانگیزی قومی است. سخنان نفرتانگیز که در شکل ملایم خود در قالب لطیفههای قومی و یا شوخی با اقدام در رسانهها یا افواه طرح میشود در بلندمدت میتواند فاصله اجتماعی بین اقوام را افزایش دهد و به نفرت اقوام از یکدیگر بینجامد و همزیستی را دشوار سازد. در این مورد نیز قانونگذاران باید مجازاتهایی برای تولیدکنندگان و مروجان ادبیات نفرت در نظر بگیرند. هرگونه ادبیاتی که توهین به اقوام باشد و یا توهین به نمادهای ملی محسوب شود در زمره این ادبیات قرار میگیرد. امید است توجه سیاستمداران و تصمیمگیرندگان به این موارد بتواند راه را بر تحقق ایرانی سرافراز بگشاید.